من و گذشته من | ||
ولادت فاطمه زهرا (س)را تبریک میگویم
با سلام اول از همه این روز را به شما خوبان بخصوص زنان و مادران گرامی تبریک میگم انشالله که همیشه خوش و سلامت باشند در کنان همسر و فرزندان دلبندشان من در جایگاهی نیستم که بخواهم از صفات و ................... مادر همه ما فاطمه زهرا (س) چیزی بگم چون بزرگانی هستند که لایق ترند برای بیان ان حدیث (1) پیامبر اکرم (ص):فاطِمَهُ بِضعَهٌ مِنّی فَمَن آذاهـا فَـقَـد آذانی وَ مَن اَحَبَّـها فَـقَـد اَحَبَّنِی؛ فاطمه پاره وجود من است، هر که او را بیازارد مرا آزار داده و هر که او را خوشحال کند مرا خوشحال کرده است. (بحارالانوار،ج43ص29) حدیث (2) حضرت مهدی (عج) :اِنَّ لِی فِی اِبنَةِ رَسولِ اللهِ اُسوَةٌ حَسَنَةٌ امام مهدی (عج): دختر رسول خدا (فاطمه) برای من سرمشقی نیکوست. الغیبه، طوسی، ص 286
واقعا وقتی در بعضی مجالس و کتابها در مورد شیوه شوهر داری و فرزنداری این بانو کریمه میشنوم بسیار خوشنود میشوم حدیث (7) امام صادق علیهالسلام : بِرُّوا آباءَکُمْ یَبِرَّکُمْ اَبْناؤُکُمْ وَ عِفُّوا عَنْ نِساءِ النّاسِ تَعِفَّ نِساؤُکُمْ؛ به پدر و مادر خود نیکى کنید تا فرزندانتان به شما نیکى کنند و به زنان مردم عفّت ورزید تا زنانتان عفّت ورزند. مجمع البیان، ج 6 ، ص 198 حدیث (8) امام صادق علیهالسلام :خَمْسُ خِصالٍ مَنْ فَـقَـدَ واحِدَةً مِنْهُنَّ لَمْ یَزَلْ ناقِصَ العَیْشِ زائِلَ الْعَقْلِ مَشْغولَ الْقَلْبِ، فَاَوَّلُّها: صِحَّةُ البَدَنِ وَ الثّانیَةُ: اَلاَْمْنُ وَ الثّالِثَةُ: اَلسَّعَةُ فِى الرِّزْقِ، وَ الرّابِعَةُ: اَلاَْنیسُ الْمُوافِقُ (قال الراوى:) قُلْتُ: و مَا الاَْنیسُ الْمُوافِقُ؟ قال: اَلزَّوجَةُ الصّالِحَةُ، وَ الوَلَدُ الصّالِحُ، وَ الْخَلیطُ الصّالِحُ وَ الخامِسَةُ: وَ هِىَ تَجْمَعُ هذِه الْخِصالَ: الدَّعَةُ؛ پنج چیز است که هر کس یکى از آنها را نداشته باشد، همواره در زندگىاش کمبود دارد و کم خرد و دل نگران است: اول، تندرستى، دوم امنیت، سوم روزى فراوان، چهارم همراهِ همرأى. راوى پرسید: همراهِ همرأى کیست؟ امام فرمودند: همسر و فرزند و همنشین خوب و پنجم که در برگیرنده همه اینهاست، رفاه و آسایش است منبع احادیث بر گرفته از سایت جامع فرهنگی شهید اوینی
و درمورد روز مادر امسال برسم هر ساله خانواده من یکم زودتر برگزار کردند در باغی زیبا که دلم میخواست امکانش برایم بود عکسهایش را میگذاشتم و خدا هم رحمتشو فرستاد (باران) جای همه شما خالی بود در مراسم
و اینو به اقایون محترم میگم که قدر مادر و همسر خوبتونو بدونید و بخصوص تو این روز بوسیدن دستشون که خود نشانهای از اکرام هست فراموش نشه چون اگر درست فکر کنیم بدون وجود و محبت ایندو واقعا کمبودی دیده میشه که تا در ان مرحله قرار نگیری نیمتونی درکش کنی دلم میخواست بیشتر در این مورد صحبت کنم ولی دیدم مطالب زیاد میشه و دوستان برای خواندن فرصت کم پ.ن: برای بار دیگر روز مادر را به مادران خودم در دنیای واقعی و مادرم در دنیای مجازی تبریک میگم و از خدا برای همه انها سلامتی و روزهای خوش از خدا میخوام برای همه شما ارزومی موفقیت و سلامتی میکنم انشالله با نظرات خوب سازندتون منو در بهتر شدن این مکان یاری کنید به احترام این روز بزرگ یا فاطمه زهرا(س)
[ یکشنبه 90/3/1 ] [ 8:2 عصر ] [ بهداد ]
[ نظرات () ]
با سلام ایندفعه میخوام درمورد استرس صحبت کنم
بعضی وقتها با خودم میگم زندگی همش استرس کاذبه چرا چون وقتی با آن قضیهای که استرس داری از روبرو میشی میبینی اصلا احتیاج نداشته به خودت فشار بیاری که انواع آن در تحصیل در کار ازدواج روابط دوستی و جامعه و....... بعضی شبها انقدر استرس دارم بخصوص در مورد ایندم و کارم که خوابم نمیبره مثلا کارم یکبار میگن تعطیل میخواد بشه و شایعات استرس را زیاد میکنه و....
حالا سئوالات من اینه که 1- معنی واقعی استرس چیه ؟ 2- چگونه باید وقتی مواجه شدی با هاش کنار بیایی 3- آیا واقعا کنترل ان دست ماست که پیش بیا یانه
زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم ناز بتیاد مکن تا نکنی بنیادم می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر سر مکش تانکشد سر به فلک فریادم زلف را حلقه مکن تانکنی در بندم طره را تاب مده تا ندهی بر بادم حافظ پ.ن : میدونم خیلی کم میام به وبلاگهاتون سر میزنم بخاطر سرعت کم اینترنتم دلزده میشم وارد بشم پ.ن: بلوگفا هم با کدش مشکل دارم بعضی موقعها کدش نمیاد پ.ن:وبلاگ من و آینده من هم اصلا خیلی کم مورد توجه دوستان قرار گرفت موندم چکار کنم پ.ن: منتظر نظرات انتقادات و پیشنهادات سازنده شما هستم التماس دعا
[ پنج شنبه 90/2/22 ] [ 5:32 عصر ] [ بهداد ]
[ نظرات () ]
شهادت فاطمه زهرا (س) را تسلیت میگویم
باسلام میدونم ابدیت ایندفعه مقداری دیر شد علتش این بود که موضوع خواستی بنظرم نمی امد که بیان کنم و اینکه یکسری مشکلات دیگه نمیدانم چرا وقتی نام فاطمه زهرا (س) را میشنوم و یا جایی میخوانم برای من الگویی هستند از بهترین فرزند برای والدین بهترین همسر برای شوهر و بهترین مادر برای فرزندان و بالانرین الگو برای دختران و زنان جامعه حالا من از شما میپرسم اگر بخواهید این بانو بزرگ را در چند جمله توصیف کنید چه چیزی به نظرتون میاد؟ پ.ن:تو این شبها برادرتانرا هم از دعا فراموش نکنید پ.ن: اولین موضوعی که ببینم جای صحبت داردرا میگذارم ولی شاید یکم دیر پ.ن: موضوع خواستی در نظرتون بود بگید تا در اینجا باهم به بحث بگذاریم
[ جمعه 90/2/16 ] [ 2:12 صبح ] [ بهداد ]
[ نظرات () ]
با سلام ماه فروردین داره به روزهای اخرش میرسه
تو این ماهی که گذشت برای من خیلی چیزها داشت و هم روزهای خوبی داشت وهم روزهای بد خوبهاش: سفر به شهری که متولد شدم و تعطیلات نسبتا خوب عید و اخریش هم تغییر سمتم در طی چند روز که با خواست خدا و اعتماد یکه مدیر شرکت بمن داشت شدم نماینده شرکت در جایی که کار میکنم و بدهای اونهم نمیدونم نام خوب روی ان بگذارم یا بد فهمیدم که زن قبلیم با همان معشوقه اش ازدواج کرده همان که در زمان زندگی مشترکم بمن خیانت کردند
خیلی جاها دیدم همش در مورد خیانت مردها میگن و هیج جا از خیانت بعضی زنها چیزی گفته نمیشه قلبمو درد اورد وقتی به زندگی خود نگاه کردم چه روزها تا شب و شب تا صبح گریستم از خیانتی که زن قبلیم بمن و خانواده ام کرد چون این نظر را داشت که بخاطر عشقی که من به پسر خاله ام دارم همه باید فدا شون که در این میان همسر پسر خاله اش و فرزندش و خانواده هردو و من و خانواده ام شدن و دیگری اینکه من فهمیدم با وضعیت مالی و شغلی و سلامتی که من دارم باید ازدواج را کلا به فراموشی بسپارم شغلم که اصلا نمیشه روش حساب کرد نه کار الانم کلا (شاید بگید شغلتو عوض کن دنبالشم گیر نمیاد همهشون یکسال میتونند ضمانت بشوند) وضعیت مالی هم بخاطر تورم و گرانی و دستمزدهای پایین سلامتی من هم از نظر روحی خرابم و هم جسمی اینهارا گفتم تا اینو بگم که اگر بشینی و فکر کنی میبینی هیچ چیز و کسی ماندگار نیست
حالا پس باید چکار کرد باید قید دنیا را زد یا به زندگی خود همانطور که هست ادامه داد؟ اینقدر فکرم مشغوله که بعضی وقتها یادم میره کجام و قراره چکار بکنم واقعا همه چیز ما دست خداست یکی را انقدر میدهد که در خوشی غرق میشود و دیگری را انقدر سختی میدهد که اخر ش خودکشیو یا مرگ تدریجی من ناشکر نیستم و میدونم اگر لایق باشم همه چیز میدهد حتما در من کمی در ایمان هست که امیدوارم بتوانم امسال درستش کنم پ.ن : وبلاگ من و آینده من در حال اماده سازی قالب و موارد دیگر میباشد بزودی اگر توانش باشه فعالیتشو بطور رسمی شروع میکند پ.ن: به دعای شما عزیزان بسیار نیازمندم پ.ن : میدوانم زیاد حرف زدم و حرفهی بی ربط فقط گفتم شاید خالی شوم راضیم برضای خدا افوض امری الله ان الله البصیر بالعباد [ پنج شنبه 90/1/25 ] [ 6:6 عصر ] [ بهداد ]
[ نظرات () ]
باسلام ماه فروردین به نیمه خود نزدیک شد همانطور که قبلا گفتم سالی با تنوع جدیدی که سعی کردم درخودم بوجود بیاورم که کمی وکاستیهایی داشت الان نه هنوز کالا به خود امدم ونه هنوز غمگینم چون نمیدانم که امسال خواهم توانست به برنامه هایم برسم یانه فعلا موارد زیر در نظرم هست که هرکدام که بتوانم انجام دهم 1- دانشگاه 2-کار جدید3- ورزشی 4-مسافرت و در مورد وبلاگ اول از همه بگم این وبلاگ جهت نگار ش خاطرات زندگی من است که همانطور که از اسمش معلوم هست گاهی یاداور خاطرات گذشته جهت استفاده از تجربیات ان و گاهی اتفاقات روز که امیدوارم مورد پسند دوستان واقع بشود بازهم در مورد قالب اهنگ و چینش مطالب و موضوعات اگر نظری پیشنهای دارید با کمال میل پذیرا هستم
و موردی دیگر چون امسال برنامه دارم بیشتر وقتم صرف کار کنم پس کمتر در اینترنت خواهم بود اول میخواستم تعطیلش کنم ویا محدود به یک سرویس دهنده چون همانطور که میدانید در پرشین بلاگ و بلوگفا و پارسی بلاگ و بلاگ اسکای و.....تا امروز همزمان ابدیت میکردم (در پارسال یک وبلاگ بنام من و آینده من در پرشین بلاگ ساخته شد که اگر بشود همه وبلاگها در این وبلاگ جمع شوند که در حال بررسی میباشد نظر شما چیست که کم کم شما این وبلاگ را لینک کنید تا کارهای انتقال انجام شود؟) خوب دیدم امکانات خاصی ودر این ها هست که امکانش کم هست پس همینجا و اول سال اگر وبلاگها دیر بدید بروز شد و یا اینکه نتوانستم به وبلاگ شما خوبان بیام عرض خواهی میکنم ولی بدانید بیادتان هستم وسعیمو میکنم وقتی بگذارم شاید دیر بدیر ولی به شما سر میزنم صحبتهای دیگر هم داشتم که بمورد برایتان بیان خواهم کرد تا ببینم که قسمت باشد و توکلم بخداست هرچه اوخواهد وراضیم برضای او موفق و پیروز باشید و از دعا این برادر کوچکتان را فراموش نکنید
[ جمعه 90/1/12 ] [ 12:16 عصر ] [ بهداد ]
[ نظرات () ]
با سلام فرارسیدن سال 1390 را بشما تبریک میگم و انشالله که سال خوبی داشته باشید من از قبل از سال با خانواده رفتم مسافرت به شهرستانی زیبا در دل کویر تمام سعیمو کردم سال جدید را خوب شروع کنم روز اول سال نو رفتیم بیرون ولی اخرش با خبر یکه نمیدانم باید خوشحال باشم ویا ناراحت به سر کردم باجناق قبلیمرا دیدم بعد از احوال پرسی از وضعیت زن قبلیم پرسیدم گه بهم گفت با پسر خاله اش که عاشقش بوده ازدواج کرده مثل اینکه پسر خالهاش بچه ای هم از زن قبلیش دارد او که بسلامتی سال خوبی را شروع کرد و حالا منهم با انکه میدانستم امکان ازدواج برایم نیست به خواستگاری رفتم که جواب رد شنیدم این چند روز حسابی فکر کردم و فهمیدم خود کرده را تدبیر نیست خودم کردم که زندگیم اینجوری شد اوکه رفت پی زندگیش من ماندم تنهای تنها و اینطور که دارم زندگیم را میسنجم تا اخرش هم تنهای تنها خواهم بود و مقصر انهم خودم هستم نه کس دیگه بماند چرا
زیاد حال و احوالم مناسب نیست برای همین کمی باید استراحت کنم نمیدانم تا کی طول میکشه که حالم بهتر بشه اگر مدتی نبودم و سری نزدم از من دلخور نشید باید کمی فکر کنم ببینم برای ادامه باید چکار کنم درمورد ازدواج هم تا وضعیتم همین باشه دیگه فکرشم نمیکنم تا من باشم که بیشتر تلاش کنم فعلا خدانگهدار تا بعد [ یکشنبه 90/1/7 ] [ 4:14 عصر ] [ بهداد ]
[ نظرات () ]
|